جدول جو
جدول جو

معنی روشن فکر - جستجوی لغت در جدول جو

روشن فکر
دانا، باهوش، آنکه متجدّدانه و بر پایۀ تعقّل فکر می کند
تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
فرهنگ فارسی عمید
روشن فکر
(رَ / رُو شَ فِ)
آنکه دارای اندیشۀ روشن است. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد. (فرهنگ فارسی معین). نوگرای. تجددپرست. تجددگرای. آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد
لغت نامه دهخدا
روشن فکر
آنکه دارای اندیشه ای روشن است، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
روشن فکر
((~. فِ))
دارای اندیشه های روشن، متجدد
تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشن مهر
تصویر روشن مهر
(دخترانه)
خورشید درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشن چهر
تصویر روشن چهر
(دخترانه)
آنکه چهره ای روشن و تابان دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ / رُو شَ بَ صَ)
پاک نظرو بینا. (ناظم الاطباء). روشن بین. دانا:
خرد را تو روشن بصر کرده ای
چراغ هدایت تو برکرده ای.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گُ تَ / تِ)
روشن کننده. روشنایی بخش. روشن ساز. که نورانی کند. که روشن و تابان سازد:
روشن کن آسمان به انجم
پیرایه ده زمین به مردم.
نظامی.
- روشن کن چشم، شادکننده:
روشن کن چشم مرقدان را
در مرقد تنگ و تار بینند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ فِ)
آنکه با فکر خود اغلب اصابت بواقع میکند. آنکه صاحب اندیشۀ درست است. بافکر
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ فِ)
عمل و حالت روشن فکر. (فرهنگ فارسی معین). صفت روشن فکر. تجددخواهی. نوگرایی. و رجوع به روشن فکر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ گُ هََ)
روشن گوهر. که دارای ذات پاک و اصیل باشد. پاک اصل. صحیح النسب. (یادداشت مؤلف). آنکه سرشت روشن داشته باشد. روشن نهاد. (آنندراج) :
شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بد است
صیقل سینۀ روشن گهران دست رد است.
صائب.
چنان کز ایستادن صاف گردد آبها صائب
خموشی می کند روشن گهر تیغ زبانها را.
صائب (از آنندراج).
و رجوع به روشن نهاد شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ نَ ظَ)
که نظر روشن دارد. روشن دیده. کنایه است از بینا و هوشمند و پاک نظر:
بدان آب روشن نظر کن مرا
وزین بندگی زنده تر کن مرا.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ)
روشنفکر. که فهم و ادراک روشن دارد. که دارای هوش سرشار و قوه تمیز است:
حیلش را شناخت نتواند
جز کسی تیزهوش و روشن ویر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از روشن نظر
تصویر روشن نظر
روشن نگر تیزبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن بصر
تصویر روشن بصر
روشن بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنفکر
تصویر روشنفکر
روشن اندیشه روشندل روشن بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن فکری
تصویر روشن فکری
عمل و حالت روشن فکر
فرهنگ لغت هوشیار
فکور، متجدد، منورالفکر
متضاد: متحجر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باتدبیر، مدبر، مبدع، مبتکر، نیک رای
متضاد: بدرای، کج فکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رقاصک، حشره ای که روی آب حرکت کرده و به عقیده عوام سبب روشنی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی